چشم راستم یه جورایی تعطیل شده از فاصله نیم متری به زور میبینم بعله دیگه اون موقع که حال میکردی بزنن چشمتو کبود کنن که روی سکو با مدال عکسات خوشگل بشه فکر اینجاشم باید میکردی :)))) بدبختی اینجاست عکسی هم باقی نمونده :)) دو سر سوخت شدیم رفت :))
امروز حوالی میدون انقلاب ، مقابل دانشگاه تهران ، چهار راه ولیعصر و خیابون وصال بودم نم نم بارون میزد و ادمها رو میدیدم به این فکر کردم چقدر دنیای بدون خانومها میتونه مزخرف و خسته کننده باشه چقدر حضور خانوم ها شهر رو زیبا میکنه چقدر حس زندگی رو جاری میکنه چقدر لازمه خانومها توی این شهر احساس امنیت داشته باشن تصور شهر بدون فعال بودن خانومها وحشتناکه خوشبختانه طی تموم این 42 سال که خیلیا بدنبال خونه نشین کردن خانومها بودن اما اونها پا پس
اونها که رفتن رها شدن از رنج دنیا که اصولا این دنیا محل اسایش نیست همیشه اونهایی که محبوب مردم بودن به نیکی بدرقه سفر اخرت شدن و خواهند شد اما بهتره حال بد میلیون ها ادم رو دریابیم این همه غم اندوه یک جایی جامعه رو از پا در میاره جامعه ای که سالها غم زده بوده و زیر انواع و اقسام فشارهاست امیدوارم کسانی که تریبون دارن و توانش رو دارن پیش قدم بشن برای تابو شکنی که با مرگ هر عزیزی تمام جامعه رو به مسلخ غم و اندوه نبریم
مرگ هر ادمی درسی هست برای زنده ها خوب به زمینی که گود شد و قراره بشه خانه ابدی این ادم نگاه کنیم ممکنِ وقت رفتن ما یک دقیقه دیگه یا چهل سال بعد باشه ممکنِ منی که دارم این پست رو مینویسم فرصت فشردن دکمه ارسال رو نداشته باشم بیشتر به خودمون و عزیزانمون اهمیت بدیم دست از خود رای بودن و رنجوندن ادمها بر داریم این دو روز دنیا ارزشش رو نداره
درباره این سایت